۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

انتخابات یا کودتا

یادم میاد که قبل از بیست و دوم خرداد من جزو ملت غیور ایران بودم . یادم میاد که به من میگفتند ملت شهید پرور و باز هم یادم میاد که من جزو مردمی بودم که دولت و رئیس جمهورم به قول خودشان نوکر من بودند و این من بودم که با رای خودم به نظام مشروعیت میدادم . راستش رو بخواهید با این حرفها کلی به خودم افتخار کردم و با خودم گفتم من این همه مقام و منزلت داشتم و خودم خبر نداشتم ؟!! خلاصه اون روزها بحث داغ بود و همه میگفتند که رای دادن حق من و شماست و باید طبق معمول کسی رو که دوست داریم انتخاب کنیم و .... از طرفی هم برخی از تلویزیون های ماهواره ای و گروهها میگفتند که این رای دادن ما دردی رو دوا نمیکنه و هر کی که اسمش تو برگه رای رهبری نوشته باشه از صندوق در میاد و من هم کاملا با این نظر هم عقیده بودم و تا اونجا که تونستم با دور و بریام پیرامون این موضوع رای دادن و ندادن بحث و مجادله میکردم و نتیجتا من هم رای دادم ! روز بیست و دوم از هر کسی که میپرسیدم به کی رای میدی میگفت به موسوی و دلیلش رو هم که جویا میشدم میگفت چون بلایی که ا.ن سر مملکتم آورد ، هیچ رئیس جمهوری در این سی سال نیاورده و ... و میخوام که در حذف شدنش از صحنه ی سیاسی ایران نقشی داشته باشم . تقریبا با هر کسی که حرف میزدم این طرز فکر رو داشتند و با توجه به صف طویلی که توی مراکز رای گیری میدیدم ( چون 3-4 تا از این مراکز رو رفتم تا یه جای خلوت گیر بیارم ) به این نتیجه رسیدم که مردم واقعا از ترس حضور دوباره ا.ن اومدن که این شخص دیگه انتخاب نشه . حتی کسانی رو میشناسم که به جرات میگم شناسنامشون تابحال مهر نخورده بوده و یا حداکثر 2 دوره به خاتمی رای داده بودند . خلاصه اینکه بر خلاف نظر قبلیم که فکر میکردم با این حجم تبلیغات علیه انتخابات ، آمار شرکت کنندگان در انتخابات امسال خیلی پائینه ، دیدم که آمار به طرز وحشتناکی بالاست ومشخص بود که آقای میر حسین موسوی با رای بسیار بسیار بالایی به پیروزی میرسه و به خونه رفتم و لحظه شماری میکردم تا خوندن نتایج شروع بشه . یادمه نیمه شب بود که داشتم سایتها رو دائما رفرش میکردم تا ببینم بالاخره چه وقت نتیجه اولیه شمارش آرا رو قرار میدن که با دیدن اولین نتیجه رو صندلیم خشکم زد و اگه خداوند متعال توانایی رشد شاخ رو در قسمت جمجمه و سر انسان در شرایط خاص قرار میداد ، احتمالا رکورد بزرگترین شاخ دنیا ، اونشب به ایرانیان عزیز تعلق میگرفت . از این جهت میگم ایرانیان که نه تنها حامیان میر حسین بشدت بهت زده شدند ، بلکه حامیان ا.ن هم ( که در دوران تبلیغات نامزدها با بی میلی تمام و فقط به دلیل در اختیار داشتن بیت المال و پول فراوان به تبلیغ میپرداختند ) در خواب هم تصور رای آوردن کاندید مورد نظرشون رو ، اون هم با این اختلاف بسیار زیاد نمیکردند و حتی بعضی ها بیشتر از حامیان میر حسین بهت زده شده بودند ! خلاصه بعضی ها سر خوشون رو شیره می مالیدند و با تفاسیر مختلف میگفتند که این نتیجه عوض میشه و میر حسین در شهرها رای اکثریت رو داره و دهاتی ها و شهرهای کوچک به ا.ن رای دادند و ......( البته در اینجا هم من شخصا حرص میخوردم که چرا سرنوشت قشر شهر نشین جامعه ( که همگی میدونیم به دلیل داشتن وسایل ارتباط جمعی فراوان آگاهی بیشتری نسبت به مسائل اطرافشون دارند و سطح سواد و بینششون بالاتره ) با رای روستائیان جامعه ( که متاسفانه هنوز در فقر شدید اطلاعاتی به سر میبرند و تقریبا میشه گفت ساده ترین قشر جامعه هستند و همیشه همه ی دولتها از اون عزیزان و رای اونها برای پیشبرد مقاصد خودش استفاده کرده و به بهترین نحو اونها رو گول میزنه ) گره خورده ؟ خلاصه اینکه تا آخر رای گیری این فاصله بر حسب درصد بین نامزدها حفظ شد و این روزها که در این خصوص از مسئولین وزارت کشور سوال میشه بصورت ضد و نقیض جواب هایی میدن که هر شونونده ای رو به خنده وادار میکنه . یک جا آقای محصولی میاد میگه اولش هفتاد درصد بوده که بخاطر اینه که اول صندوقای روستایی رو شمارش کردند و بعدا به شصت و سه درصد رسیده ( که هممون میدونیم این تغییر اونقدر ناچیزه که که طبق نمودار های منتشر شده کاملا خطی بوده ) یک جا آقای دانشجو میگه که این برآیندی از کل کشور بوده و مختص منطقه ی خاصی نبوده و واسه همین بالا و پائین نرفته ! فردای اون روز مردمی که به شدت عصبانی بودند و احساس میکردند به شعورشون توهین شده (که البته این شعار این روزها از هر دو طرف دعوا بیان میشه و هر کدوم میخوان مردم رو از طرف خودشون اعلام کنند و ژست وکیل مدافع مردم رو بگیرند !) به خیابونها ریختند و برای اولین بار در طول سی سال عمر جمهوری اسلامی راه پیمائی هایی شگفت انگیز رو برگزار کردند . راه پیمائی هایی که هیچ خبر رسانی برای اونها در صدا و سیما ی خائن جمهوری اسلامی نشد . صدا و سیمایی که به جای بی طرفی ، و به جای اینکه نمایانگر وقایع مملکت باشه ، از خشونتهای فلسطین صحبت میکنه . دقیقا زمانی که دو میلیون نفر تو خیابون به طول 15 کیلومتر راهپیمائی میکنند ، در صدا و سیما هیچ اثری نمیبینیم و بجاش به ما میگن که مشتی اراذل و اوباش در خیابانها جمع شدن و پلیس دستگیرشون کرد .( اینجاست که به من حق بدید که اون روستایی عزیز هیچ خبری بز این مملکت نداره و نباید سرنوشت رو به دستش داد .) درست در همین زمان ، ا.ن که دیگه با مناظرات تلویزیونی هفته ی اخیر تمام پرده های حیا و آبرو داری رو دریده و تقریبا از گفتن رکیک ترین حرفها هم در تلویزیون و یا در حضور مردم باکی نداره ، خودش رو به مردم قلیل و کم جمعیت میدان ولیعصرمیرسونه و با نهایت وقاحت و نهایت بی شعوری ( که من هر بار قیافه ی این آدم رو مجسم میکنم حرص تمام وجودم رو میگیره و تاسف میخورم به حال کسانی که با حماقت تمام هنوز از او جانبداری میکنند ) همین ملت شهید پرور ، همین ملت غیور و همین ملتی که اگر اونها نبودن دیگه کسی نمیتونست با غرور بگه هشتاد و پنج درصد مردم ایران در انتخابات شرکت کردند رو مشتی خس و خاشاک خطاب میکنه و در جای دیگه میگه اونها از تعداد رای های یک صندوق رای هم بیشتر نیستند و به تماشاگران مسابقه ی فوتبال تشبیه میکنه که تیمشون باخته ! واقعا انسانی احمق تر و بی شرف تر از این مرد در کل دوران زندگی ام ندیدم . خدایا خودت شر این مفسد فی الارض و تمام هواداران وقیح و مرتجعش رو از سر ملت ایران کم بفرما . هنوز هم این راه پیمائی ها ادامه داره و مردم به راحتی ها کوتاه نمیان . دوران قشنگیه . بسیج چهره ی واقعیش رو به مردم نشون داد . سپاه کم کم داره چهره ی واقعیشو نشون میده . وقایعی که تا دیروز از رژیم شاه نقل میشد مثل کشتار مردم و حمله به حوضه ی علمیه و دستگیری روحانیون و .... همگی این روزها داره تکرار میشه . کشتار میردم توسط مزدوران بسیجی و لباس شخصی های بی پدر و مادری که نشان دهنده ی بی در و پیکر بودن مملکته و هر کی دلش خواست میتونه یک کلت به کمرش ببنده و بیفته به جون مردم ، حمله به مراکز دانشگاهی و خوابگاه های دانشجویان عزیز . دانشجویانی که هر کدام خانواده ای در اون سر ایران دارند و با هزار امید و آرزو فرزندشون رو به دانشگاه فرستادند و مثلا خیالشون راحته که بچشون داره توی یک خوابگاه امن و دولتی زندگی میکنه و نمیدونه که دولت کلید در خوابگاهشو میده به نیروهای خودش و میگه برید و بزنید و بکشید و برید و هیچ کس هم نمیفهمه شما کی هستید . دستگیری روشنفکران و کسانی که مقداری طرز فکرشون بر خلاف طرز فکر کدوتا چیان و بسیجی ها و پاسدارها و احمدی نژادی هاست . آنقدر وقیحانه عمل میکنند که حتی برخی رو در بیمارستان و درحالی که بستری و بیمار هستند به اماکنی نا معلوم منتقل میکنند ، تنها به جرم اینکه از یکی از نامزدهایی که همین نظام و همین شورای نگهبان اون رو تایید کرده دفاع میکنند و معلوم نیست کجای دنیا این جرمه ؟ و در نهایت با کمال وقاحت در تلویزیون رسمی مملکت باز هم به این افراد لقب منافق و اراذل و لوباش داده میشه وسرود ای ایران ای سرای امید پخش میشه و اونقدر چندش آور رفتار میشه که حتی خواننده ی این آهنگ از شدت خشم و شرم به صدا و سیما تذکر میده که آهنگ من رو پخش نکنید . در پایان عرض میکنم که ای ملت ایران و خصوصا عزیزان تهرانی که تمام سرنوشت سیاسی مملکت ما همیشه در دستان شما بوده . از این حرکت عقب نشینی نکنید که در این صورت ، دیگر این اتحاد و هم دلی و وحدت رو بین خودتون نخواهید دید و اوضاع بشدت از این که هست بدتر خواهد شد . راهی که رفته اید رو یا از اول نباید میرفتید و یا حالا که رفتید تمامش کنید و نیمه کاره رها کردن اون بسیار بسیار عواقب بدی به دنبال خواهد داشت . همچنین امیدوارم که آقای موسوی مثل آقای خاتمی گول رهبری رو نخورند و وعده ی بررسی قانونی وقایع کوی دانشگاه و تقلب در انتخابات توسط شورای نگهبان ایشان رو خام نکنه که در این صورت دقیقا مثل حادثه ی 18 تیر فقط در یادها خواهد ماند !
در پایان بی مناسبت نمیبینم این شعر رو به کودتاچی 22 خرداد تقدیم کنم :
آن خس و خاشاک تویی
پست تر از خاک تویی
شور منم ، نور منم
عاشق رنجور منم
زور تویی کور تویی
هاله ی بی نور تویی
دلیر بی باک منم
مالک این خاک منم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

هر چه دل تنگتان میخواهد بنویسید . هیچ نظری سانسور نمیشود .